امّا در کشور ما سرنوشت رؤسای جمهور چه شد؟
رئیس جمهور نخستین، بنیصدر، در خارج از کشور در نقش اپوزیسیون، سایت و نشریه
اداره میکند و میکوشد در تحلیلها اثبات کند که هم در گذشته و هم در زمان حال
بیش از دیگران میفهمیده است، رئیس جمهور دوم با شهادت خویش نام نیکی از دوران
نخستوزیری و ریاست جمهوری کوتاه خود در خاطرهها گذاشت. رئیس جمهور سوم، در مقام رهبری
از تجربیات اجرایی و سیاسی ژرف خویش در سطحی عالی بهره میگیرد، رئیس جمهور چهارم،
هاشمی رفسنجانی، در مجمعتشخیص مصلحت ریاست کرده و در خبرگان نیز چندی در جایگاه
ریاست عمل کرد، هرچند اکنون اساساً در مجمع تشخیص فعال است و هر از چندگاهی بخشی
از خاطرات خود را منتشر میکند، اما سعی دارد در سیاست روز نیز فعال بوده و از
حاشیه، متن را اداره کند.
رئیس جمهور پنجم، خاتمی، از سیاست کناره نگرفته ولی میکوشد جایگاه خویش را در بین هواداران اصلاحات ارتقاء بخشد هرچند رقبای نامجو و جسوری چون عبداله نوری، رهبری او بر اصلاحات را به چالش و گاه به سخره گرفتهاند.
امّا سرنوشت احمدینژاد پس از پایان دو دوره ریاست وی چه خواهد بود؟
او اخیراً گفته است به دانشگاه برمیگردد. البته این سخن چندان جدی انگاشته نشد،
امّا چه گزینههایی در برابر احمدینژاد قرار دارد؟
1. بازگشت به دانشگاه در مقام استادی:
احمدینژاد همواره از عنوان «استادی
دانشگاه» به مثابه جایگاه خیزش خود بهسوی مقامات اجرایی نام برده و بدان افتخار
کرده است، که البته جای فخر هم دارد؛ امّا بازگشت احمدینژادی که «بیش فعالی» هیچگاه
او را آرام نگذاشته، به دانشگاه آن هم برای تدریس یا راهنمایی رسالهها از
نظر بسیاری بعید است.
البته میتوان پذیرفت، دانشگاه آخرین سنگر
احمدنژاد در عقبنشینیهای محتمل خواهد بود ولی «گزینه اختیاری» و اولویت برگزیده
نخواهد بود. بهعبارتی اوعنوان معلمی دانشگاه را نیز حفظ خواهد نمود، امّا در حالت
طبیعی محیط آرام دانشگاه برای احمدینژاد پر جنبش، محیطی طبیعی نبوده با خصائل او همخوان
نیست.
2. حضور در مجمع تشخیص مصلحت:
عضویت ساده احمدی نژاد در مجمع تشخیص آنهم
در محیطی که هاشمی رفسنجانی بر آن ریاست کند، دیدنی خواهد بود. پذیرش اینکه احمدینژاد
بر حسب خصلتهای خود و دیدگاهی که نسبت به رئیس فعلی مجمع دارد، بهعنوان عضو عادی
در مجمع تشخیص زیردست هاشمی رفسنجانی آرام بنشیند، دشوار است.
بیگمان اکنون که در مقام ریاست جمهوری و
با قید و بندهای طبیعی آن در مجمع گهگاهی حضور دارد، کشاکشها به سوژه مطبوعات
تبدیل میشود، حال اگر احمدینژاد کنترل قوهمجریه را از دست دهد، نه رعایتهای
هاشمی باقی خواهد ماند و نه احمدینژاد حوصله زیردستنشینی دارد. لذا گمان میرود
تصور اینکه احمدینژاد آرام و سر بزیر شاهد ریاست رقیب خود بر مجمع تشخیص و کنایههای
او باشد، یا وهم است یا نشانه ابطال قاعده جمع نقیضین و یا علامت استحاله هویتی و
تغییر روحیه احمدینژاد!
3. خاطرهنگاری:
گوشهنشینی احمدینژاد و نگارش خاطره تصوری
بعید است، زیرا احمدینژاد بخش اعظمخاطرههای خود را بجای نگاشتن، فریاد زده است؛
آنچه که مانده احتمالاً همان پروندههایی از بازیگران سیاسی است که گشایش آنها
را در مناظرهها همواره وعده داده است، این پروندهگشایی هم اگر صحت داشته باشد، سریعاً
او را مجدداً از گوشه عزلت به میانه میدان سیاست پرتاب خواهد کرد.
4. همراهی دیپلماتیک دولت آینده بهعنوان
مسیر دوم:
واقعیت آن است که احمدینژاد خصلت ایفای
نقش حاشیهای را ندارد، بهویژه آنکه نگاه دیپلماتیک احمدینژاد درحالحاضر هم
تفاوتهایی معنادار با سیاستهای رسمی دارد. به مصادیق آن اشاره نمیکنم که سخت
واضح است. ایفای این نقش هرچند بسیار از لحاظ عقلانی برای کشور مفید خواهد بود ولی
دشوار بتوان ردای آن را بر تن احمدینژاد پوشاند.
5. ایفای نقش اپوزیسیون:
هرچند احمدینژاد از لحاظ روانشناختی روحیهای
مهاجم دارد ولی ریشههای عقیدتی او و نیز خاستگاه احمدینژاد، سخت اجازه می دهد که
او در مقام اپوزیسیون قرار گیرد. البته احمدینژاد بهعنوان کسیکه دارای دیدگاههای
خاص خود است، با هر دولت آینده اختلاف نگرش خواهد داشت. امّا تبدیل به اپوزیسیونشدن،
هرچند تاریخ انقلاب اسلامی نشان داده برای هیچکسی منتفی نیست ولی با توجه به نوع
نگاه احمدینژاد برای او فرصتی پدید نیاورده و از لحاظ اعتقادات او ونیز شرایط
فضای سیاسی احتمال آن زیاد نیست.
6. رهبری یک حزب اصولگرای منتقد:
احمدینژاد ظرف دو دوره ریاست جمهوری جدا
از یک سابقه اجرایی، برای خود مجموعهای از خطوط و مرزبندیهای سیاسی و نیز با
کمک آقای مشایی، چارچوبهایی از یک گفتمان خاص پدید آورده است، احمدینژاد با
اصلاحطلبان، خط هاشمی، و نیز طیف گستردهای از اصولگرایان مرزبندی کرده و در
موضوعات داخلی و خارجی و حتی عقیدتی برای خود و هوادارانش نوعی از شبه گفتمان پدید
آورده است.
شاید طبیعیترین کار برحسب خصلتهای روحی
احمدینژاد، راهاندازی یک حزب سیاسی با عضویت هواداران و همکارانش بهمنظور
پیشبرد دیدگاههای سیاسی- اعتقادی است. علیرغم
مخالفتهای اولیه احمدینژاد با احزاب، نگارنده شاهد توان و تجربه حزبی احمدینژاد
بوده است و عضویت در شورای مرکزی دو حزب، جمعیت ایثارگران و جامعه اسلامی مهندسین،
نشانه این تجربه و توان است. فارغ از موفقیت یا عدم موفقیت حزب احمدینژاد در
آینده سیاسی ایران، بیگمان این حزب تأثیرات خود را خواهد داشت.
در پایان ذکر این نکته ضروری است که رویکرد سیاسی هیچکس در عرصه سیاست به تنهایی توسط خود او تعریف نمیگردد؛ بلکه مجموعه تعاملات و نیز نیروهای وارد در پایان نوعی «خروجی» خواهد داشت که رفتار افراد را رقم خواهد زد، رفتاری که گاه با خواسته و تمایل قلبی او در تعارض محض میباشد.